امیر علی امیر علی ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

امیر علی عزیز من

بدون عنوان

امروز که اومدم مهد دنبالت بهم گفتی :چرا اومدی برو من هنوز می خوام بازی کنم نه به اون روزای اول که نمی خواستی بری مهد نه به حالا که       خلاصه من کلی ذوق کردم که تونستی با فضای اونجا کنار بیای خدارو صد هزار مرتبه شکر قراره برای دهه فجر سرود تمرین کنید نمی دونم مربی تون به شماها چی گفته ولی تا وارد خونه شدیم دنبال پرچمت میگشی تا من برات ناهار حاضر کردم تو فقط توی خونه می چرخیدی و ایران ایران میکردی سره من که گیج شد خودت رو نمیدونم .... http://nfb.blogfa.com/cat-75.aspx ...
16 دی 1394

شب یلدا 94

هر سال شب یلدا میرفتیم خونه مادرجون همه  میومدن و کلی بهمون خوش میگذشت اما امسال چون ایرانشهر بودیم بابایی حلما و مامان و باباش و صبا و ساجده و مامان و باباشون رو دعوت کرد خونه ما .... هنوز داشتم به این فکر میکردم که برای شام چی بپزم که یهو با سر از روی مبل فرود آمدی من که دست و پا مو گم کرده بودم و با خودم فکر کردم دست و پات شکست خوب بود تو اون لحظه بابایی خونه بود سریع  بغلت کرد و ازم خواست تا یخ بیارم وبذارم روی سرت. سرت داشت ورم میکرد ولی بایخی که بابا علی رغم میل تو گذاشته بود رو سرت ورم نکرد زود خوب شد منم کلی خدارو شکر کردم که بلا از سرت گذشت ولی تا دوساعت بعدش هنوز دست و پاهام میلرزید خلاصه .... مهمونی خوبی بود تو هم کل...
1 دی 1394

خمیر بازی

برای چندمین بار برات خمیر بازی گرفتیم و شما مثل همیشه  5 دقیقه بعدش  تمام رنگ ها شو با هم قاطی کردی میگم چرا این کارو کردی میگی این طوری خمیرام بیشتر میشه خلاصه با همون رنگی که درست کردی شروع کردیم به بازی البته اشتیاق من برای خمیر بازی از تو بیشتر بود کلی باهم سرگرم شدیم اینم عکسهاش .............. البته اگه خمیر رنگی می بود بهتر میشد http://teacherst.blogfa.com/page/khamirbazi   ...
1 دی 1394
1